کد مطلب: ۲۵۷۵
تعداد بازدید: ۸۲۱
تاریخ انتشار : ۱۶ اسفند ۱۳۹۷ - ۰۹:۵۲
ازدواج و شیوه همسرداری از دیدگاه اسلام| ۱۶
امام سجّاد(ع) کنیز پدرش را که تحت سرپرستی‌اش بود و او را مادر می‌خواند، همسر یکی از غلامان آزاد کرده‌اش نمود و خودش نیز با یکی از کنیزهای آزاد شده‌اش ازدواج کرد.
چند داستان آموزنده
برای روشن شدن مطلب، و راه‌حل« مشکل‌پسندی» به چند داستان آموزنده زیر توجّه کنید:
١۔ معاویه در مدينه جاسوسی داشت که حوادث مدینه را با فرستادن نامه برای معاویه، به او گزارش می‌داد. در یکی از گزارش‌ها برای معاویه نوشت: حسین بن علی(ع) کنیز خود را آزاد نموده و سپس با او ازدواج کرده است.
وقتی ‌که این خبر به معاویه رسید، نامه‌ای به این مضمون برای امام حسین(ع) نوشت:
به من خبر رسیده که تو با کنیز خود ازدواج کرده‌ای، به ‌جای اینکه با همتاهای خود در طایفه (بزرگ) قریش ازدواج کنی. اگر با آن‌ها ازدواج می‌کردی، فرزندی نجیب از آن‌ها به دنیا می‌آمد و تو شخصیّت خود را حفظ می‌کردی؛ ولی با این ‌حال نه درباره فرزندت و نه درباره خودت اندیشیدی و با کنیزی ازدواج کردی که از شأن تو دور است.
امام حسین(ع) پس از دریافت نامه معاویه، در پاسخ او چنین نوشت:
نامه و انتقاد تو در مورد ازدواج من با کنیز آزاد شده‌ام، به من رسید. این را بدان! هیچ ‌کس در شرافت و نسب به مقام رسول خدا(ص) نمی‌رسد. من کنیزی داشتم و برای وصول به ثواب خدا او را آزاد ساختم. سپس بر اساس سنّت پیامبر(ص) با او ازدواج نمودم و این را نیز بدان که اسلام، خرافات جاهلیّت را از بین برد و هیچ‌گونه سرزنشی بر مسلمان روا نیست، مگر گناه کند (و من ثواب کردم نه گناه) ، بلکه سرزنش سزاوار آن‌ کسی است که پیرو برنامه‌های جاهلیّت باشد.
وقتی‌ که نامه امام حسین(ع) به معاویه رسید، آن را خواند و سپس به یزید داد. یزید آن را خواند و به پدرش گفت: افتخار حسین(ع) بر تو بسیار کوبنده است.
معاویه گفت: چنین نیست؛ ولی زبان بنی‌هاشم، تند و تیز است که سنگ کوه را متلاشی می‌کند و دریا را می‌شکافد.[1]

 ۲- ابوحمزه ثمالی می‌گوید: در محضر امام باقر(ع) بودم، مردی به نام «منجح بن رباح» نزد آن حضرت آمد. امام به او خوش‌آمد گفت و او را کنار خود نشانید. او عرض کرد: من دختر فلان کس را خواستگاری کردم، جواب منفی به من داده است؛ از این‌رو که من زشت و نیازمند و غریب هستم.
امام باقر(ع) به او فرمود: از طرف من نزد پدر دختر برو و به او بگو محمّد بن علی گفت: دخترت، فلان کس، را همسر منجح قرار بده و خواستگاری منجح را رد نکن.
منجح خوشحال شد و با سرعت برخاست و به‌ سوی پدر آن دختر رفت تا پیام امام باقر(ع) را به او برساند.
ابوحمزه می‌گوید: آنگاه، امام باقر(ع) داستان جويبر، سیاه چهره اهل یمامه را بیان کرد که پیامبر(ص) او را به خواستگاری «ذلفاء» دختر زیاد بن لبيد فرستاد و سرانجام پیامبر(ص)، آن دختر را همسر جويبر قرار داد. زیاد به پیامبر(ص) عرض کرد: جويبر، همتای ما نیست و خاندان او به خاندان ما نمی‌خورد.
پیامبر(ص) فرمود:
«يَا زِيَادُ! جُوَيْبِرٌ مُؤْمِنٌ وَ اَلْمُؤْمِنُ كُفْوُ اَلْمُؤْمِنَةِ وَ اَلْمُسْلِمُ كُفْوُ اَلْمُسْلِمَةِ...»؛
«ای زیاد! جويبر شخص با ایمانی است و مرد مؤمن همتای زن مؤمن است و مرد مسلمان‌ همتای زن مسلمان است. بنابراین (با رضایت دخترت) دخترت را همسر او گردان».
زیاد به خانه‌اش بازگشت و جریان را به دخترش گفت. دخترش موافقت کرد و ازدواج بین آن‌ها انجام شد.
پس از مدّتی، جويبر همراه رسول خدا(ص) در یکی از جنگ‌ها شرکت کرد و به شهادت رسید. پس از شهادت جويبر، هیچ زنی در میان انصار نبود که مانند ذلفا خواستگار داشته باشد. مردم مهریّه‌های سنگینی برای ازدواج با او تعیین می‌کردند.[2]

3- مردی نزد پیامبر(ص) آمد و گفت: در نزد من دختری گران‌بها و زیباست و آن دختر، دختر خودم است (که هنگام ازدواجش فرا رسیده). دوست دارم شخص شما او را بپذیرید.
پیامبر(ص) فرمود: من نیازی به او ندارم. او را همسر جلیبیب (پسر عبدالله فهری انصاری) کن.
(ازآنجاکه جلیبیب، از نظر قیافه و فامیل و سایر امتیازات ظاهری در سطح پایین بود) پدر دختر، از سخن پیامبر(ص) واخورد و غمگین شد. نزد همسرش (مادر دختر) آمد و سخن پیامبر(ص) را به او گفت. او نیز مانند شوهرش، وازده و غمگین گشت. دختر آن‌ها، از جریان اطلاع یافت و به پدر و مادرش گفت: در مورد من از آنچه خدا و رسولش خشنود است، خوشنود باشید.
همین سخن، مایه تسلّی خاطر و دلگرمی پدر و مادر شد و پدر دختر نزد رسول خدا(ص) آمد و رضایت خود و دخترش را اعلام کرد. پیامبر(ص) وساطت کرد و بهشت را مهریّه آن دختر قرار داد.[3]

 ۴- امام سجّاد(ع) کنیز پدرش را که تحت سرپرستی‌اش بود و او را مادر می‌خواند، همسر یکی از غلامان آزاد کرده‌اش نمود و خودش نیز با یکی از کنیزهای آزاد شده‌اش ازدواج کرد. یکی از جاسوسان عبدالملک (پنجمین خلیفه اموی) این موضوع را به عبدالملک گزارش داد. عبدالملک نامه‌ای برای آن حضرت نوشت و از او چنین انتقاد کرد:
شخصیّت اجتماعی و فامیلی خود را با این کار، پایین آوردی. (مادر خوانده‌ات را همسر شخصی که سابقه غلامی ‌دارد، نمودی و خودت را همسر کنیزی کردی).
امام سجّاد(ع) در پاسخ عبدالملک نوشت: خداوند در پرتو اسلام، هر چیزی را که (در جاهلیّت) نامناسب شمرده می‌شد، مناسب نمود و ناقص را کامل کرد و با آمدن اسلام، چیزهایی را که در جاهلیّت مورد سرزنش بود، برداشت. اکنون امور پست، آن کارهایی است که در جاهلیّت انجام می‌دادند؛ اما در مورد ازدواج مادر(خوانده)ام، من با این کار، خیر و سعادت او را خواستم.
وقتی ‌که این نامه به عبدالملک رسید، گفت: علی بن الحسین(ع) دو کار (ازدواج آقا با کنیز و خانم با غلام) را انجام داد که کسی این کار را انجام نداده است و با این کار بر مقام و شرافتش افزود.[4]
در نقل دیگر آمده: امام سجّاد(ع) در پاسخ عبدالملک نوشت: مطالب نامه تو را فهمیدم. ما از پیامبر(ص) پیروی می‌کنیم. آن حضرت، زینب دخترعمّه‌اش را همسر زید بن حارثه، غلام آزاد کرده‌اش گردانید و با کنیز آزاد کرده‌اش (صفیّه)، دختر حیّ بن اخطب ازدواج کرد.[5]

۵- عصر بعضی از خلفای بعد از رسول خدا(ص) بود. بعضی از تعصّبات زمان جاهلیّت مانند برتری عرب بر عجم، زنده شده بود. گروهی از غلامان آزاده شده به‌ عنوان شکایت نزد حضرت علی(ع) آمده و چنین گفتند:
ما در عصر رسول خدا (ص) مانند سایر مسلمانان، از بیت‌المال و سایر مزایا به ‌طور مساوی بهره‌مند می‌شدیم. سلمان، بلال، صهيب (که هر سه عجم، و سابقه غلامی داشتند) ازدواج کردند و به ‌طور مساوی در کنار مسلمانان بودند؛ ولی اکنون این اعراب ما را از خود رانده‌اند و به ما جفا می‌کنند.
حضرت علی(ع) شکایت آن‌ها را به اعراب، ابلاغ کرد؛ ولی آن‌ها هرگز حاضر نشدند که جواب مثبت بدهند و حقوق غیر عرب را رعایت کنند.
امام علی(ع) بسیار ناراحت شد و نزد آن افراد غیر عرب آمد و به آن‌ها فرمود: اینها (عرب‌ها) شما را مانند یهود و نصارا قرار داده‌اند. با زنان شما ازدواج می‌کنند؛ ولی حاضر نیستند زنانشان با شما ازدواج نمایند و در سهمیّه شما ظلم می‌نمایند. پیشنهاد من این است که به تجارت بپردازید. خداوند به زندگی شما برکت دهد؛ زیرا من از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: رزق، ده جزء است و نُه جزء آن در تجارت و یک جزء آن در غیر تجارت است.[6]
 
كفو عرفی یا کفو فرهنگی
در اینجا لازم به تذکّر است که کفو و همتایی بین مسلمانان، همان دین اسلام است. وقتی زن و شوهر، مسلمان باشند، در هر نژادی می‌توانند با هم ازدواج کنند؛ ولی باید توجّه داشت (چنان‌ که در بعضی از روایات نیز اشاره ‌شده) برای تحکیم و برقراری ازدواج، سزاوار و شایسته است «تناسب فرهنگی و هماهنگی روحیّات زن و مرد با یکدیگر»، فاصله چندانی نداشته باشد تا علاوه بر اینکه «کفو شرعی» هستند، «کفو عرفی» نیز باشند؛ زیرا رعایت تناسب‌های لازم و تناسب و سنخیّت فرهنگ خانوادگی زن و مرد، برای حفظ و تداوم زناشویی آن‌ها نقش مفید دارد.
شاید به همین جهت است که در روایات اسلامی، از ازدواج با افراد زنگی، خوزی، سندی و هندی، قندهاری، نبطی و اکراد نهی شده است. به این معنا که ازدواج غیر این نژادها با این نژادها مکروه است.[7]
احتمالاً این نهی به خاطر عدم تناسب فرهنگی بین این خانواده‌ها است که همین عدم تناسب، موجب تزلزل کانون خانواده خواهد شد.
 
خودآزمایی
1- کفو و همتایی بین مسلمانان، چه چیزی است؟
2- برای تحکیم و برقراری ازدواج، چه تناسب‌هایی لازم است؟
3- چرا رعایت تناسب‌های لازم و تناسب و سنخیّت فرهنگ خانوادگی زن و مرد، لازم است؟

پی‌نوشت‌ها:
[1] اعیان الشیعه، ج ۱، ص583.
[2] اقتباس و تلخیص از فروع کافی، ج ۱، ص ۳۳۹ تا ۳۴۳.
[3] فروع کافی، ج ۱، ص ۳۴۳.
[4] وسائل‌الشیعه، ج ۱۴، ص ۴۹ - ۵۰.
[5] بحار، ج ۱۰۳، ص ۳۷۴؛ وسائل‌الشیعه، ج ۱۴، ص ۵۰.
[6] وسائل‌الشیعه، ج ۱۴، ص ۴۶.
[7] وسائل‌الشیعه، ج ۱۴، ص ۵۴ (دراین‌باره، پنج حدیث نقل شده است) ؛ اصول کافی، ج ۵، ص ۳۵۲.
 
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: